مشاعره با حرف ن
نهالی کن سر از باغی برآرد
ببارش هر کسی دستی برآرد
برآرد باغبان از بیخ و از بن
اگر بر جای میوه گوهر آرد
باباطاهر
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود
صائب تبریزی
نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛
نه دستت را به دستى دلخوش؛
چشم ها بسته مى شوند و دست ها مُشت؛
و تو می مانى و یک دنیا تنهایى...
فروغ فرخزاد
نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش
یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق
در آتشم ز دست دل بیقرار خویش
عبید زاکانی
نومید نیم گرچه ز من ببریدی
یا بر سر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن
بسیار امیدهاست در نومیدی....
مولانا
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن و جمالت کامی
ناگاه شنیدم از فلک پیغامی
کز زخم زوال نوش بادت جامی
کسایی
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
سعدی
نسیم روحپرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
فایز دشتستانی
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا
صائب_تبریزی