مشاعره با حرف ل
لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست
برسرآمد ز جهان جزع تو در خونخواری
گر چه چشم من دل سوخته خونریزتراست
خواجوی کرمانی
لب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سینه من نوحه گر است
رهی معیری
لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
شهریار
لاله چو پریر آتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت
فردا سحری باد سمن خواهد بیخت
مهستی گنجوی
لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دلِ دیوانه ی من باش
اخوان ثالت
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد
رهی معیری
لطف حق با تو مدارا ها کند
چون که از حد بگذزد رسوا کند
لذت اندر ترک لذت بود، ای آزادگان
ما گدایان ترک این لذت نمی دانسته ایم
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
حافظ